Web Analytics Made Easy - Statcounter

نگاه کردم به حرم ابالفضل(ع) خدا شاهد است خجالت کشیدم؛ گفتم یا حضرت عباس، پسر من هم‌اسم توست، در اربعین مرا آورده اینجا، سپردمش به خودت، تو می‌دانی و او. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، شهید عباس جعفری از شهدای لشکر فاطمیون بود که تابستان سال 96 در منطقه بوکمال سوریه به شهادت رسید. آنچه می‌خوانید برشی است از خاطرات مادر این شهید از آخرین سغر با پسرش در پیاده روی اربعین.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

در حرم بی‌بی رقیه گفت مامان خیلی دلم می‌خواهد اربعین بروم کربلا، چون تاسوعا عاشورا اینجا هستیم، همه‌مان باید اربعین کربلا باشیم، مثل الان. همین جمع با هم برویم. رفتی ایران تنبلی نکنی بگویی یادم رفت؛ من را ثبت نام نکنی و جا بمانم! گفتم باشه ثبت‌نامت می‌کنم. وقتی آمدیم ایران، هر هفته زنگ می‌زد که مامان رفتی ثبت نام؟ گفتم نه؛ هنوز شروع نشده؛ مدام زنگ می‌زد و پیگیری می‌کرد. بالاخره گفتم عباس! ثبت‌نامت کردم، باید هفته بعد بیایی. ویزایت آماده می‌شود تا برویم کربلا.

ترفند شهید مدافع حرم برای زیارت حرم امام حسین(ع)

عباس یک هفته هم زودتر آمد. مرخصی گرفت و آمد. دو تایی رفتیم ثبت‌نام کردیم. گفت فقط من و خودت را ثبت‌نام کردی؟ گفتم بله. گفت بابا را ثبت‌نام نکردی؟ گفتم نه؛ پارسال با فاطمه رفته بودند، مریض شده بود، چون دیابت و کسالت دارد امسال نمی‌تواند برود؛ برادرت امیرعلی هم کوچک است، می‌نشیند خانه و من و تو با هم می‌رویم به کربلا. به شوخی گفتم پولش هم زیاد می‌شود! گفت نه مامان! فکر هیچ چیز را نکن؛ من خودم هم بابا و هم امیرعلی را می‌برم. همان جمعی که گفتم باید همه‌مان باشیم. هیچ وقت فکر نکن بابا می‌رود و مریض می‌شود. مادرم هم قرار بود بیاید. گفتم مادر بزرگت هم می‌آید. گفت اصلا اشکال ندارد، همه‌مان باید با هم برویم.

زنگ زدم به پدرش و گفتم عباس اینطور می‌گوید. او هم خیلی خوشحال شد. از بس خوشحال شده بود خودش را 20 دقیقه‌ای رساند برای ثبت نام. دیگر ثبت‌نام کردیم و همه اربعین رفتیم کربلا. دو تا کوله‌پشتی گرفته بودم. گفتم هوا سرد است، هم بابات مریض می‌شود هم امیرعلی. خیلی لباس برداشته بودم. دو تا کوله‌پشتی بود که یکی را جلو می‌انداخت و یکی را پشتش. هر دو را خودش می‌گرفت. امیرعلی هم در کالسکه بود و آن را هم عباس راه می‌برد.

از مسیر زمینی و مرز شلمچه رفتیم به شهر نجف. کاظمین، سامرا و... همه زیارت‌ها را رفتیم. زیارت کامل انجام دادیم. در کربلا خیلی خیلی ماندیم. فکر می‌کنم یکی دو هفته آنجا ماندیم. هر جای کربلا بود را رفتیم. مزار حرّ و هر جای زیارتی که بود را رفتیم و زیارت کردیم. پسردایی‌اش را هم برد. با عباس تقریبا دو سال فاصله دارد. به او گفته بود: علی! به مامان و بابام نگو، من این دفعه که بروم به سوریه دیگر برنمی‌گردم؛ شهید می‌شوم! پسردایی‌اش گفته بود عباس شوخی نکن! اگر برگشتی حسابت را می‌رسم‌ها... گفته بود به پدر و مادرم چیزی نگو.

امروز همان روزی است که شهید ابراهیم هادی گفته بود

آنجا هم یک کفن خریده بود؛ اما نشان نداد. گفت مامان! برایم یک چفیه یادگاری بخر. گفتم خودت انتخاب کن. گفت نه، می‌خواهم با سلیقه خودت یک چفیه یادگاری برایم بگیری. آنجا برایش یک چفیه گرفتم. اولین جایی که رفتیم، حرم ابالفضل العباس(ع) بود. جایمان را که پیدا کردیم و مستقر شدیم، همانجا بار و بندیل را گذاشتیم و منتظر بودیم؛ دیدیم عباس ده بیست دقیقه‌ای ناپدید شد. دیدم آمد و کَفَنَش را همینطور دستش گرفته؛‌  گفت ببین مامان برای خودم چی خریدم! وقتی نگاه کردم دیدم کفن است؛ پشتم را بهش کردم، دعوایش کردم که این چیست تو خریدی؟! خواهرِ زن‌داداشم هم با ما بود؛ گفت: عباس! تو مگر بچه هستی؟ این همه سوغاتی در کربلا هست، این را برای خودت خریدی؟ خندید و گفت بله، از مال دنیا فقط این برای من می‌ماند، چیز دیگری از مال دنیا برای من نیست! فقط این برای من است. این را برد حرم ابالفضل(ع) و امام حسین(ع) تبرک کرد. گفت مامان این را نگذاری زیر لباس امیرعلی، زیر دست و پا نگذاری! دوست ندارم این را زیر دست و پای بچه‌ها بگذاری؛ جای خوب بگذار. هر جا که می‌رفتیم، ‌کفن را می‌برد و تبرک می‌کرد.

در بین‌الحرمین نشسته بودیم، به شوهرخواهر زن‌داداشم گوشی‌اش را نشان می‌داد، شب بود، فکر می‌کرد من خواب هستم، ولی بیدار بودم، البته همه خواب بودند؛ گفت ببین حسن آقا! (عکس‌ها و فیلم‌های آنجا را نشان می‌داد) فقط دعا کن من می‌روم سوریه هیچ وقت اسیر نشوم، اگر آدم اسیر شود، این داعشی‌ها خیلی بی‌رحمند، همه بچه‌ها را می‌برند با پیت‌های حلبی سرشان را می‌بُرند!

من خیلی ترسیدم. یک آن بدنم یک لرزشی گرفت، می‌خواستم بلند شوم گریه کنم پیش حسن آقا، بگویم حسن آقا تو را به خدا ما هر چی عباس را نصیحت می‌کنیم حرف ما را گوش نمی‌دهد و می‌رود سوریه، تو را به خدا تو نصیحت کن شاید حرف تو را گوش بدهد. بعد که نگاه کردم به حرم ابالفضل العباس(ع) فقط خدا شاهد است که خجالت کشیدم؛ گفتم یا ابالفضل العباس، عباس من هم‌اسم توست، من را در تاسوعا و عاشورا به حرم خواهرت برده، حالا هم در اربعین آورده اینجا حرم خودت و برادرت، سپردمش فقط به خودت، تو می‌دانی و او می‌داند، من نمی‌دانم چکارش کنم، هر چه گریه می‌کنم و التماس می‌کنم فایده ندارد. اینطور که گفتم یک مقدار بدنم آرامش گرفت. وقتی نگاه کردم به حرمش واقعا آرامش گرفتم. دیگر نشسته بود و نمی‌دانم تا کی عکس‌های داعشی‌ها و سوریه را نشان می‌داد.

شهید مدافع حرمی که کربلا رفت اما حرم امام حسین(ع) را ندید

وقتی در ایران آن حرف‌هایش را یادم آمد، گفتم عباس! اجازه نمی‌دهم بروی. گفت مامان! برایم چایی بخر. گفتم من چایی نمی‌خرم، اجازه هم نمی‌دهم بروی. گفت مامان! چه چایی بخری چه نخری من این دفعه می‌روم؛ هر چه هم گریه کنی ایندفعه نمی‌ایستم. پسرم رفت و چهار ماه بعد در منطقه بوکمال به شهادت رسید. 

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: لشکر فاطمیون مدافع حرم شهید اربعین کربلا حرم ابالفضل گفت مامان نگاه کردم ثبت نام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۷۸۲۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پیام تسلیت مخبر برای درگذشت مادر شهید غلامحسین دستوری رزاز


به گزارش خبرگزاری صداوسیما، در پیام دکتر محمد مخبر آمده است:

انالله و انا الیه راجعون

خبر درگذشت بانو حاجیه خانم روبخیر قمشی مادر شهید گرانقدر غلامحسین دستوری رزاز و خواهر سردار جاویدالاثر عبدالحسین قمشی واصل و موجب تاثر و تالم گردید.

این مصیبت وارده را به خانواده محترم ایشان و همچنین جامعه ایثارگران انقلاب اسلامی خصوصا مردم مقاوم دزفول تسلیت عرض می کنم.

از درگاه خداوند متعال برای آن مادر فداکار و بانوی مومنه طلب آمرزش و رحمت و برای بازماندگان آرزوی صبر و اجر دارم. امید که در جوار حضرت حق و فرزند و برادر شهیدش آرام گیرد و با بانوی دو عالم فاطمه زهرا(س) محشور گردد.

 

محمد مخبر 

معاون اول رئیس‌جمهور

دیگر خبرها

  • از مشهد تا کربلا با پای دل در طولانی‌ترین پیاده‌روی اربعین
  • مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
  • پیام تسلیت مخبر درپی درگذشت مادر شهید دستوری رزاز
  • بزرگداشت شهیده راحله روشنگر شهید مدافع سلامت ماسال
  • حضرت نجمه خاتون علیهاالسلام، مصداقی برای آیه شریفه تطهیر است
  • غیرتی که در خون غلتید
  • تشییع و خاکسپاری پیکر مادر شهید حسن محمدی در جعفریه
  • استاندار لرستان با خانواده شهید سید عباس صالحی روزبهانی دیدار کرد
  • پیکر مادر شهید «حسن محمدی» به خاک سپرده شد
  • پیام تسلیت مخبر برای درگذشت مادر شهید غلامحسین دستوری رزاز